جدول جو
جدول جو

معنی لرد انداختن - جستجوی لغت در جدول جو

لرد انداختن
(سَ / سِ شُ دَ)
لرد انداختن سرکه و آب غوره و غیره، لرت افکندن. لرد افکندن. رجوع به لرت افکندن و لرد و لرت افکندن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بند انداختن
تصویر بند انداختن
کندن و برچیدن موهای ریز چهرۀ زنان با نخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لگد انداختن
تصویر لگد انداختن
لگد پراندن ستور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنگ انداختن
تصویر لنگ انداختن
در ورزش در زورخانه پرتاب کردن لنگ از طرف مرشد میان دو کشتی گیر که در گود گرم کشتی هستند تا به خوشی از یکدیگر جدا شوند
کنایه از تسلیم شدن و ترک نزاع کردن
فرهنگ فارسی عمید
(سَ بَ شی شَ / شِ اُ دَ)
لگد افکندن. لگد زدن. جفتک انداختن چنانکه اسب و خرو جز آن، امتناع ورزیدن. تن درندادن به عملی یا معامله ای و امثال آن. نپذیرفتن امری را
لغت نامه دهخدا
(سَ فَ کَ دَ)
لرت افکندن. لرد افکندن
لغت نامه دهخدا
پرتاب کردن لنگ، (زورخانه) عملی که مرشد در گود زورخانه کند برای جدا کردن دو کشتی گیر از یکدیگر و آن چنانست که مرشد از جایگاه خویش لنگگ گرد کند و برسر دو کشتی گیر که گرم کشتی هستند اندازد تا آن دو بخوشی از هم جدا شوند. همچنین هنگامی که مرشد یا ورزشکار دیگری بخواهد بپهلوانی که مشغول هنر نمایی است احترام یا تواضع کند از بیرون گود برایش لنگ پرتاب می کند، (توسعا) میانجی شدن میان دو تن برای ایجاد صلح بین آنها، تسلیم شدن اظهار بندگی و اطاعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گود انداختن
تصویر گود انداختن
گود کردن محلی، گود کردن چنانکه بیماری چشم کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردن انداختن
تصویر گردن انداختن
سر عجز فرود آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرف انداختن
تصویر حرف انداختن
در سخن کسی دویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرت انداختن
تصویر لرت انداختن
لرت افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند انداختن
تصویر بند انداختن
کندن موهای ریز صورت زنان با نخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلند انداختن
تصویر بلند انداختن
بجای مرتفع انداختن، بی نهایت ستایش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لگد انداختن
تصویر لگد انداختن
((~. اَ تَ))
جفتک انداختن، کنایه از سرکشی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بند انداختن
تصویر بند انداختن
((بَ. اَ تِ))
برچیدن موی چهره زنان به وسیله بند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرده انداختن
تصویر پرده انداختن
((~. اَ تَ))
آشکار کردن، برملا کردن
فرهنگ فارسی معین
((لُ اَ تَ))
جدا کردن دو کشتی گیر در گود زورخانه با انداختن لنگ میان گود توسط مرشد، کنایه از اظهار فروتنی کردن و تسلیم شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لکه انداختن
تصویر لکه انداختن
Smear, Smudge, Stain
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لکه انداختن
تصویر لکه انداختن
enduire, tacher
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لکه انداختن
تصویر لکه انداختن
passar, manchar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لکه انداختن
تصویر لکه انداختن
mengoleskan, mengotori
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از لکه انداختن
تصویر لکه انداختن
sürmek, lekelemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از لکه انداختن
تصویر لکه انداختن
塗る , 汚す , シミをつける
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از لکه انداختن
تصویر لکه انداختن
涂抹 , 弄脏
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از لکه انداختن
تصویر لکه انداختن
למרוח , ללכלך , להכתים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از لکه انداختن
تصویر لکه انداختن
바르다 , 더럽히다 , 얼룩지다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از لکه انداختن
تصویر لکه انداختن
spalmare, macchiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لکه انداختن
تصویر لکه انداختن
लगाना , दाग लगाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از لکه انداختن
تصویر لکه انداختن
bestreichen, schmutzen, beflecken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لکه انداختن
تصویر لکه انداختن
untar, manchar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لکه انداختن
تصویر لکه انداختن
smeren, bevlekken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لکه انداختن
تصویر لکه انداختن
мазати , забруднювати , забруднювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لکه انداختن
تصویر لکه انداختن
мазать , загрязнять , пачкать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لکه انداختن
تصویر لکه انداختن
smarować, plamić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لکه انداختن
تصویر لکه انداختن
kupaka, kuchafua, kujaa
دیکشنری فارسی به سواحیلی